عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 29 بهمن 1394
بازدید : 38
نویسنده : اميد

یکی از احالی ده به اسم کدخدا به صحرا رفت و شب از قضا

حیوانی به او حمله کرد.پس از یک درگیری سخت بالاخره ب حیوان

غالب شد و آن را کشت و از آن جا که پوست حیوان زیبا به نظر

میرسید مرد حیوان را به دوش انداخت و به سمت آبادی راه افتاد.

پس از ورود به ده همسایه اش از بالای بام او را دید و فریاد زد:

آهای مردم کدخدا یک شیر شکار کرده است!!!.

کدخدا با شنیدن اسم شیر لرزید و غش کرد.

بی چاره نمیدانست حیوانی که با او درگیر شده شیر بوده.وقتی

درگیر شده بود فکر میکرد که سگ قدیمی همسایه است وگرنه

همان اول غش میکرد و به احتمال زیاد خوراک شیر می شد.

 

اگر از بزرگی اسم یک مشکل بترسید قبل از آنکه با آن بجنگید از پا

درتان می آورد... .

توی زندگی مشکل وجود نداره همه مسعله اند و قابل حل.



:: موضوعات مرتبط: بيوگرافي , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , داستان پند آموز , داستان زیبا , داستان , داستان مرد و شیر , داستان پند آموز زیبا , داستانک , ,

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كدخدا و آدرس funnykadkhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 765
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com